حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

_لعنت به 2017...

_چرا؟چون سال کنکورت بود؟

_نه بابا کنکور کیلو چنده...

_پس چی؟عشقت تو 2017 ولت کرد؟

میخواستم بگم فداتو بخورم که من رو با بقیه دوست هات که تنها درد زندگیشون همیناست یکی میبینی :) ولی خب نگفتم.نمیخواستم هم ادامه بده.می ترسیدم بخواهد ادامه بدهد همه ی کلیشه هایی که برای یه دختر هجده ساله ایرانی می شود تصور کرد را رو سرم خراب کند.

_تو فکر کن یه چیزی تو همین مایه ها...

_کِی؟

_7 مارچ

_فارسی بگو.

_17 اسفند.

_حتما خیلی دوستش داشتی که انقدر دقیق یادته...

_...



پ.ن1: یعنی قشنگ باورش شد جریان عشقی بوده:)))و چه قدر زشت منم براش کلیشه شدم...

پ.ن.2:لعنت به 2017 و مارچ و اسفند و 7 و 17...





  • حبابِ نگرانِ لبِ رود