حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

این ترم آزمایشگاه زیست گیاهی داشتیم.محل تشکیلش آزمایشگاه جنین شناسی بود(جل الخالق 😐).یک سمت آزمایشگاه ردیف قفسه هایی است که نمونه های مختلف را در آن نگه داشته اند.نمونه ها یعنی جنین سوسمار ,ماهی ,پرنده و بیشتر از همه آدم. روی شیشه نمونه ها برچسب خورده "دانشگاه ملی ایران"(دانشگاه شهید بهشتی تا سال 62 دانشگاه ملی ایران بوده).یعنی اگر این آدم ها زنده مانده بودند بالای سی و شش سال عمر داشتند...هر هفته کنار قفسه ها می نشستیم و استاد مشغول توضیح دادن درباره انواع گل و بساک و ریشه می شد و من به قفسه ها خیره می شدم و به سی و شش ساله نشدن فکر می کردم.اگر می ماندند چه می شدند؟ شاید یکی شان پزشکی میشد که مریض های فقیرش را مجانی عمل میکند.شاید معلمی می شد که شاگردانش تا اخر عمر عاشقانه ازش یاد می کردند.شاید هم می شد اولین رئیس جمهور ایران که دور دوم رای نیاورد. شاید راننده آژانس می شد و پیش همه به باعث و بانی اسنپ لعنت می فرستاد.شاید اختلاس می کرد.شاید خلبان می شد و هواپیمای مسافربری اش سقوط می کرد و فقط او زنده می ماند.شاید کارگر یک تولیدیِ شلوار لی می شد و در ساعت های بی کاری اش شعرهای سهراب را بلند بلند برای بقیه می خواند.شاید نماینده مجلس می شد و واقعا از حق مردمش دفاع می کرد.شاید داروسازی می شد که درمان ایدز را پیدا می کند.شاید هم معتاد میشد و از ایدز می مرد.شاید عاشق می شد.شاید عاشقش می شدند.

جنین

چه قدر شاید هایی که می شود برایشان تصور کرد زیاد است.چه قدر می شود امیدوار بود به آینده موجودی که هنوز دنیا را ندیده...بین راه این امید خاموش می شود.کِی؟خودم هم سنِ دقیقش را نمی دانم.


*


خواهری داشتم که دنیا را ندید.هشت ساله بودم که نیامده رفت.بهش می گفتند هیدروسفال,به جای مغز در سرش آب بوده.نمیدانم خدا وقتی به موجودی مغز نمی دهد,روح میدهد یا نه.دوست دارم فکر کنم میدهد.مگر چیزی از کَرَم خدا کم می شود؟ اگر روحی داشته پس حتما الان جای خوبی است.

از جسدش چیزی نمانده.اگر روحی هم نداشته پس الان هیچ کجا نیست.سخت است فکر کردن بهش.موجودی که خانواده مان بود و انقدر دوستش داشتیم حتی پیش خدا هم هیچ باشد.


*

عکس از مستند Samsara.برای وقت هایی عالیست که فراموش میکنیم چه ذره کوچکی در تاریخ بشریت و دنیا هستیم.حالا بعدا بیشتر ازش می نویسم.

  • حبابِ نگرانِ لبِ رود