حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران


از بین همه اصطلاحات زبان فارسی آن هایی که "دل" دارند برایم متفاوت اند؛دل سوختن،دل سرد شدن،دل بستن،دل بریدن...که امان از این دل بریدن... چند صفحه ناله و فغان عاشقانه هم جایش را نمی گیرد.آن قسمت از دلت را که دیگر نباید باشد بِبُری و دور بیاندازی...چه توصیف بهتری وجود دارد از حال کسی که می خواهد آنچه به جانش بسته بوده را فراموش کند؟



این ها را گفتم که وقتی می گویم :"دارم دل می بُرَم" بدانید به همان اندازه ای که این جمله ناهنجار و نامأنوس است دردآور هم هست.

دارم دِل می بُرَم.چاقویم کُند است.عجیب درد دارد.

  • حبابِ نگرانِ لبِ رود