حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

دیروز برای اولین بار بدون مامانم رفتم خونه دوستم! برای اولین بار! بدون مادر! چه قدر مبحوس بودم و خودم نمیدونستم.

  • حبابِ نگرانِ لبِ رود