حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

رفتیم سینما اتاق تاریک دیدیم. در عین اینکه دلم زندگی مشترک خواست حالم ازش به هم خورد. در عین اینکه دلم بچه خواست، از مادری ترسیدم.

از سینما که اومدیم بیرون کل مسیر تا خونه رو داشت از جامعه آماری کثیری صحبت میکرد که پدر خانواده به دخترش تجاوز میکنه... 

یه وقت هایی فکر میکنم اگر طرز از انقراض نبود خیلی وقت پیش جنسیت و میل جنسی رو مثل وبا و طاعون از بین برده بودیم.

  • حبابِ نگرانِ لبِ رود