حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

می نویسم به آینده ی خودم

سلام

میدانم که تو قطعا از من فرهیخته تر و باشعورتری(هر چی نباشه بزرگتر که هستی),ولی میخواهم نصیحتت کنم.در تصمیم های مهم دخالت نکن.حتی اگر نظرت را پرسیدند.حتی اگر برای نظر دادن بهت التماس کردند.حتی اگر نظرت دلسوزانه ترین وخیرخواهانه ترین نظر ممکن است.حتی اگر مطمئن بودی جواب صحیح را تو میدانی.حتی اگر مطمئن بودی که جواب صحیح را فقط و فقط تو میدانی.یقین داشته باش هیچ چیز نمیدانی.نگو.ننویس.برای خودت نگهش دار.

امروز برای یک لحظه حماقت خودم را از دور دیدم.

وقتی که پیامد های حماقتت برای خودت باشد خودت را غرق میکند.دست و پا میزنی و با خودت می گویی خودم کردم که...

ولی وقتی نتایج حماقتت برای بقیه باشد انگار تو ایستاده لب آب و مجبور به تماشای "بقیه" ای هستی که خودت به آب انداختی.


لب آب ایستاده ام.

دست هایم (که هل داده اند )هنوز مقابلم خشک اند.

با همه ی جان دست و پا می زنند.خدایا من را ببخش...


  • حبابِ نگرانِ لبِ رود