حبابِ نِگرانِ لبِ رود
روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران
حبابِ نِگرانِ لبِ رود
روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران
خانه
درباره من
تماس با من
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست
انقدر از سرخوشی لبخند زدم که مامانم پرسید چته؟ :)
گفتم بیشتر بیا سوپری خرید. یه لحظه خندید :) یه روز ذوق کردم.
حبابِ نگرانِ لبِ رود