حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

آدم هایی هستن که برای تامین نون شبشون تا کمر خم میشن توی سطل زباله گوشه خیابان.

آدم هایی هم هستن که 100 سال زندگی میکنن بدون اینکه مفهوم گرسنگی رو درک کنند.

اسم این پدیده  نابرابری اقتصادی.

که خب لعنت بهش.



آدم هایی هم هستن که برای شنیدن یک جمله محبت آمیز باید گدایی کنند، خودشان را کوچک کنند تا جایی که در مقیاس و معیار بقیه بگنجند. باید توی زباله های فکری بقیه دنبال عشق بگردند.

آدم هایی هم هستند که 100 سال زندگی می کنند بدون آنکه درکی از کمبود محبت داشته باشند.

این پدیده اسم ندارد. 

ولی لعنت بهش.

مثل نابرابری اقتصادی شاخصی نداره که با رقم و عدد بیان شه. ولی دردش از اون بیشتر نباشه کمتر نیست. انسان هایی هستند که چندین سال از عمرشون رو میگذارند تا برای اولی چاره ای پیدا کنند اما دومی حتی اسم هم ندارد. خب که چی؟ هیچی... آدم هایی رو دارم میبینم که از دومی در عذابند و کاری از دستم برنمیاد. نه. نمی توانم اون کمبود هظیمشون رو جبران کنم. ولی غر که میتونم بزنم. نمی تونم؟












  • حبابِ نگرانِ لبِ رود