حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

سلام

خیلی باهاش دعوام شد. شاید خیلی بیشتر از اون چیزی که لازم بود. فردا که سارا میاد حرف هامونو میخونه ازش میپرسم که اینجوری بود یا نه.

بد حرف زد. خودش فکر میکرد داره خیلی منطقی و آروم حرف میزنه. ولی مفهوم حرفش حرف خوبی نبود. فردا که سارا میاد حرفامونو میخونه ازش میپرسم اینجوری بوده یا نه.

دستمو تا آرنج کردم تو عسل، کردم تو حلقش، صدای کشیده شدن دندوناش روی استخوونم هنوز تو گوشمه... فردا که سارا میاد حرفامونو میخونه ازش میپرسم اونم صدارو شنیده یا نه...

  • حبابِ نگرانِ لبِ رود