حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

از چس ناله های مردم بیزارم. از متن های عاشــــــــــــقانه وبلاگی و تلگرامی ای که نویسنده هاشون به طرز مشمئز کننده ای کلمات رو به ایــــــــن شکـل می کشند حالم به هم میخورد.(چرا واقعا؟ چرا انقدر بی رویه از ـ استفاده میکنند؟ فکر میکنند اگر فاصله ی حروف بیشتر باشد خواننده بیشتر یاد فاصله خودش و عشقش میافتد؟) از انسان هایی که ذره ای ناخوش احوالیشان را در بوق و کرنا میکنند عمیقا خسته ام. پس از حس تنهایی عمیقی که امروز مثل سایه همه جا به دنبالم آمد حرف نمیزنم. از این که این سایه لعنتی چندبار انگشتان کشیده اش را در تخم چشمانم فرو کرد حرف نمیزنم.


  • حبابِ نگرانِ لبِ رود