حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

حبابِ نِگرانِ لبِ رود

روزمرگی های تکراری و نخواندنی یک عدد نگران

هر شب خوابتو میبینم. نه اون جوری که فکرشو میکنی. نه کریپی و چندش آور نیست. انقدر هم سناریوها مختلف بودن که دیگه از دستم در رفته که موضوعشون چی بوده و به کجا ختم شدن.

صبح از مامانم پرسیدم تا حالا شده پشت سر هم خواب یه نفرو ببینه؟

گفت من دیگه فقط خواب محمد* رو میبینم. حتی یه وقتایی خواب راجع به اون نیست. ولی همیشه اون جا حضور داره...

خشکم زد. یعنی تو برام مردی که انقدر خوابتو میبینم؟ یا همه ی اینا درد دلتنگیه؟



تو هم یه وقتایی خواب منو میبینی؟







  • حبابِ نگرانِ لبِ رود